تندیس عشق
...کسی که باورت داره یه قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره ، پس بیشتر از اینکه دوستت داشته باشم باورت دارم
پروردگارا داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است. یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد دلم تنگ است برای بودنت میان این قلب پر هیاهو. چند وقتیست که فراموشت کرده بودم، نه یادی از تو می کردم و نه سراغی از تو می گرفتم. خیلی برایم سخت است که چگونه تو را شریک عشق های دیگرم کردم، بی آنکه بدانم هیچکس جز تو لایق وابستگی نیست. این شرمساری را چگونه پنهان کنم وقتی که مدام از پیام هایت روی بر می گرداندم و تو هر بار مرا می خواندی، و چگونه این محبتت را پاسخ دهم در حالی که تو را رها کرده بودم، لحظه ی مرا به خود وانگذاشتی. چگونه این بزرگی را در فریادم نگنجانم و چگونه از مهربانی بی حدت این بغض را پنهان کنم وقتی که دنیا بر من تنگ آمده بود و یقین کردم که هیچ پناهی جز تو ندارم، باز تو بسویم آمدی بی هیچ منتی و هیچ سرزنشی، شنیدم مرا خواندی: برگرد، مطمئن برگرد تا یک بار دیگر با هم باشیم تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم و تا ابد برای هم باشیم. خدایـــــای عزیزم! ای آرامش دهنده این جسم خسته و روح پر جراحت تو را سپاس که هزاران بهانه دستم می دهی و هزاران راه پیش پایم می گذاری تا بار دیگر به سوی تو باز آیم. ........................................................................................................................... تقدیم به دخترک کوچکی که امروز او را کنار دبستانش گریان دیدم... معلم با عصبانیت به چشم های سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: (چند بار بگم مشقاتو تمیز نویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟ فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم). فقر از نگاه دکتر علی شریعتی میخواهم بگویم فقر همه جا سر میكشد ... فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست ... فقر، چیزی را " نداشتن " است، ولی، آن چیز پول نیست... طلا و غذا نیست... فقر، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفته ی یك كتابفروشی می نشیند... فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است، كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ... فقر، كتیبه ی سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند ... فقر، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته می شود ... فقر، همه جا سر میكشد ... فقر، شب را " بی غذا " سر كردن نیست ... فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است. .......................................................................................................... علم بهتر است یا... معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاءاش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند. پسرک با صدایی لرزان گفت: ننوشتیم آقا..! پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، پسرک در گوشه ی کلاس ایستاده بود و در حالی که دستهای قرمز و باد کردهاش را به هم میمالید، زیر لب میگفت: آری! ثروت بهتر است چون میتوانستم دفتری بخرم و بنویسم « علم بهتر است..! » ........................................................................................................... بنده ای خدا را گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟... خدا گفت: شاید نوشته باشم هر چه دعا کند و تلاش ... ............................................. هفت نکته کلیدی در آخرین دست نوشته گاندی لذت، بدون وجدان دانش، بدون شخصیت تجارت، بدون اخلاق علم، بدون انسانیت عبادت، بدون ایثار سیاست، بدون شرافت این هفت مورد را ماهتما گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوهاش به یادگار داد ............................................................................................................... داستانی درباره خلاقیت اولين بار که ناسا فضانوردان خودر ا به فضا فرستاد متوجه شد خودکارها در جايي که جاذبه صفر است، نمي نويسند... براي مبارزه با اين مشکل دانشمندان ناسا يک دهه وقت صرف کردند و بعد از صرف 12ميليارد دلار توانستند خودکاري بسازند که در جاذبه صفر و در زير آب و بر تمام سطوح بجز شيشه مي نوشت و جوهرش در منهاي 300 درجه سانتي گرادهم يخ نمي زد ! اما روس ها در اين ميان راه حل بهتري پيدا کردند :آن ها از همان ابتدا با مداد مي نوشتند.. ................................................................................................................................. چهار روش پول خرج کردن «میلتون فریدمن»، اقتصاددان بزرگ آمریکایی و برنده اقتصاد سال 1976، درباره خرج کردن پول سخن جالبی دارد که میتواند آموزنده هم باشد و مضمون آن به فارسی چنین است: چهار روش برای خرج کردن پول وجود دارد: 1ـ اگر شما پول خودتان را برای خودتان خرج کنید، هم به هزینه و هم به کیفیت چیزی که میخرید، توجه میکنید. 2 ـ اگر مثل وقتی که میخواهید با پول خود برای کسی هدیه تولد بخرید، تلاش خواهید کرد که با هزینه کمتر به نظر برسد، هدیه خیلی خوبی خریدهاید. 3ـ وقتی با پول دیگران برای خود چیزی میخرید، وقت مفتخوری است. من ترجیح میدهم خودم را به یک ناهار عالی دعوت کنم. 4ـ حالت چهارم، هنگامی است که شما پول دیگران را برای یکی دیگر خرج میکنید. این کار، کار دولتهاست. در این حالت نه میزان پولی که خرج میکنید و نه مفید بودن کارتان، هیچ یک مهم نیستند. .............................................................................................................................. شرمنده توأم ای قرآن... اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه هامان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند «چه کس مُرده است؟» چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مُردگان ما نازل کرده است . یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته ... یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده ... یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته ... یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند ، و آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره ... ... اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند... «احسنت …!» گویی مسابقه نَفَس است … اگر به یک جشنواره مبدل شده ای ...حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو از آخر به اول ،یک «معرفت» است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند - حفظ کنی- تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند . از میان کارهای بزرگی که انجام داده اید کدام را بیشتر می پسندید؟ پاسخ گفت: کار بعدی را ... ***************************************************** لنگه های چوبی در حیاطمان... گرچه کهنه اند و جیر جیر می کنند محکمند... خوش به حالشان که لنگه ی همند... (حسین پناهی) ****************************************************** دلگیر نشو از آدم ها... نیش زدن طبیعتشان است... سالهاست که به هوای بارانی می گویند...خراب... ............................................................................................... گاه می اندیشم ،چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم ،همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران .......و انسان هایی در زندگی ام باشند که زلال تر از باران هستند . .......................................................................................... اگر امروز را با من بمانی من تمام روزها ولحظه هایم را با تو خواهم ماند اما افسوس که یادی از من و دلتنگی هایم نمی کنی .می دانستم روز ی خواهی رفت و به پشت سرت نیز نگاه نخواهی کرد .اما بی بهانه رفتنت را هرگز باور نداشتم .تو بی بهانه و و بی خداحافظی رفتی و من هنوز در خاطرات با تو بودن دست و پا می زنم .برای این غریق دست و پا بسته اندیشه ای کن .که بی تو لحظه هایم تاریکتر از شبهای بی مهتاب و ستاره است . ................................................................................................... رفتی در پس آن کوچه که هرروز خورشید در آن طلوع می کند و مرا در تنهایی شبهایم جا گذاشتی .تو آزاد بودی و رها .کوچ کردی و رفتی از زمستان خیالم و هیچ فکر نکردی که من در تاریکی این کابوسهای بی نور چشمانت چه باید بکنم . ............................................................................ چه خوب است که نیستی تا اشکهایم را ببینی و صدای شکستنم را بشنوی .بی تو نفسهایم در سینه حبس خواهند شد و کسی از من صدایی جز آه نخواهد شنید .بی تو صدایم در گلو مانده است .بی تو آسمان آبی و در یا زیبا نیست .بی تو هیچ رنگی جز سیاهی نیست .اما باید بروم .می دانم که باید رفت من می روم تا آرامش و آسایش را به تمام لحظات هدیه کنم ....................................................................................................................
. روزی مردی مستجاب الدعوه پای کوهی نشسته بود، به کوه نظری انداخت و گفت: خدایا این کوه را برایم تبدیل به طلا کن. در یک چشم بر هم زدن کوه تبدیل به طلا شد. مرد از دیدن این همه طلا به وجد آمد و دعا کرد: خدایا کور بشود هر کسی که از تو کم بخواهد.
اگر حس روییدن در تو باشد، حتی در کویر هم رشد خواهی کرد. ( دکتر شریعتی ) فقط بخاطر مردم تغییر نکن، این جماعت هر روز تو را جور دیگری می خواهند... بهترین معلم من کسی بود که با ارزشترین مطلب عمرم را به من اموخت: دو خط موازی روی تخته کشید و گفت این دو هیچگاه به هم نخواهند رسید، مگر اینکه یکی خود را بشکند... پدرم گفت : مردم 2 نوع هستند بخشنده و گیرنده گیرنده ها بهتر میخورند اما بخشندگان بهتر می خوابند... ( توماس مارلو ) خداوندا کمک کن از چرای زندگی دل بکنم و به چرای زندگی فکر کنم... چرا که عاقبت چرا مرگ ؛ و عاقبت چرا تولدی دوبارهاست. دنیا پر از تباهی است؛ نه به خاطر وجود آدم های بد؛ بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب ...! خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد تا خدا هست جایی برای ناامیدی نیست .( دیوار نوشته ای مربوط به ویرانه های جنگ جهانی دوم ) فاحشه کسی هست که در زندگی اش از همخوابی با با بزغاله نگذشته است ، اما قصد دارد با دختر باکره ازدواج کند! صادق هدایت خالق من بهشتی دارد، نزدیک ، زیبا و بزرگ؛ و دوزخی دارد، به گمانم کوچک و بعید؛ و در پی دلیلیست که ببخشد ما را... ( دکتر شریعتی ) هرگز با یک آدم نادان مجادله نکنید... تماشاگران ممکن است نتوانند تفاوت بین شما را تشخیص دهند. اگر کسی عاشقت شد؛ تو هیج مسئولیتی در قبالش نداری؛ مگر اینکه تو هم عاشقش بشی ؛ اما اگر کسی بهت اطمینان کرد؛ تو در مقابلش مسئولی حتی اگر بهش اطمینان نداشته باشی ...!
نظرات شما عزیزان:
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست
......................................................................................................
خدای عزیزم! مرا گفتی از رگ گردن به تو نزدیک ترم!
آخ! چه زیــبـــــا گـفـتـی...
اگر ذره ای از محبتت نباشد زندگانی بر من تمام است.
.........
خدایا بار دگر محبتت را بر من روا دار
دلم برای دوست داشتن های راستین تنگ شده
..................................................................................................
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد… بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت:خانوم… مادرم مریضه… اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد… اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه… اونوقت…
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا… و بی ارداه قطره های اشک بر گونه هایش جاری شد...بچهها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند.
سر میز یک سبد سیب قرمز بود که روى آن نوشته بود:
فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست.
در انتهاى میز هم یک سبد شیرینى و شکلات بود.
یکى از بچهها روی آن نوشت:
هر چند تا مىخواهید بردارید! خدا مواظب سیبهاست
.............................................................................................................
نقل است كه شيخ ابوالحسن خرقاني نماز همي كرد. آواز ميشنود كه: هان ابوالحسن! خواهي كه آنچه از تو ميدانم با خلق بگويم و رسوايت سازم تا سنگسارت كنند؟ شيخ گفت: بار خدايا! خواهي آنچه از رحمت تو ميدانم و از كَرَم تو ميبينم با خلق بگويم تا ديگر هيچ كس سجودت نكند؟ آواز آمد: نَه از تو ، نَه از من ....
...................................................................................................................
قرآن ! من شرمنده توأم
اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه ی موزه نشین مبدل کرده ام.
قرآن! من شرمنده توأم
آنان که وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند ،
که گویی قرآن به ایشان نازل شده است...
آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است...
اما آنچه در این راه بر زمین مانده است ، چیست؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بله ! :|
دختر : خودت خواستی زن بگیری ؟
دوستم : بله ! :|
دختر : من قبول کنم شما خوشحال میشی ؟
دوستم : بله ! :|
دختر : شرمنده من با کسی ک سه بار فرصت پ نه پ رو از دست بده ازدواج نمیکنم
در همان لحظه هر دو چشم مرد کور شد.
.......................................................................................................
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لطفا از جلو خنجــــر بزنیــــد
................................................................................................................
............................................................................................................
...............................................................................پایان
Power By:
LoxBlog.Com |